در برههای از تاریخ سینما که دیگر به فیلمهای جنایی و هیجانی که با کمدی عجین باشند بهایی داده نمیشود، اثری چون Baby Driver یک استثنای دوستداشتنی به حساب میآید. با نقد و بررسی این فیلم همراه گیمان باشید.
ادگار رایت بارها خود را در ژانر کمدی ثابت کرده است. شاهکارهایی چون Shaun of the Dead (سال ۲۰۰۴) و The World’s End (سال ۲۰۱۳) با ظرافتهای طنزوار خود نه تنها جایی در قلب سینماگران معمولی باز کردند، بلکه نظر بسیار مثبت منتقدین را به سمت خود کشاندند. Baby Driver اثر جدید این کارگردان شناخته شده، باری دیگر دقیقاً از تمام پتانسیلهای این فرمول موفق بهره میبرد و حال، رایت فیلمی خلق کرده است که توازن و انسجام تصویر و صدا و جلوههای بصری و موسیقایی را در یک اثر سینمایی به انقلاب خود میرساند.

شخصیتی متفاوت که شاید عده زیادی بتوانند با او همذات پنداری کنند
در هسته این فیلم موسیقی قرار دارد. Baby یا Miles (انسل الگورت) جوانی است که بدون موسیقی نمیتواند دنیای اطراف خود را تحمل کند و تصادف کودکی او – با توجه به اینکه زاویه دید و شخصیت اصلی فیلم محسوب میشود – بهانه لازم را برای حضور دائمی موسیقی در تک تک سکانسها و صحنههای فیلم مهیا میکند. Baby Driver از این جهت در استفاده از موسیقی انقلابی محسوب میشود که رابطه تصویر و صدا را به صورتی منحصربهفرد معکوس میکند؛ یعنی این بار موسیقی نیست که برای همراهی تصویر ساخته میشود، بلکه تصویر خود را با رقص موسیقایی تطبیق میدهد و در راستای روایت کردن داستان قدم برمیدارد.
Baby Driver در نیمه اول خود با ظرافت از پس اکثر کلیشههای شناخته شده ژانری که در آن قرار گرفته برمیآید. مثلا اینکه ما حتی یک نما از اتفاقاتی که درون بانکها و در طی هریک از سرقتها به وقوع میپیوندد نداریم به خوبی نشان میدهد که کارگردان هرگز قصد تکرار مکررات این ژانر اشباعشده را نداشته است.
در صحنهای که سارقان از یک وسیله نقلیه حامل پول دزدی میکنند یکی دیگر از مثالهای بدیهی این پدیده را میبینیم. با اینکه در این صحنه حتی لوکیشن فیلم هم عوض نمیشود، تمرکز کامل همچنان برروی شخصیت اصلی یعنی Baby است. برای مخاطبها مهم نیست که این شخصیتهای فرعی چگونه مقدار زیادی پول را در عملیاتهای حساب شده میدزدند، اما با شخصیت اصلی فیلم از همان ۱۰ دقیقه اول ارتباط برقرار کردهاند و حال میخواهند ابعاد بیشتری از این شخصیت را ببینند. درک همین موضوع توسط کارگردان فیلم، بزرگترین نقطه قوت فیلمنامه Baby Driver و روایت داستانی آن محسوب میشود.
کار دوربین یا کمرا ورک و سینماتوگرافی فیلم در بیشتر صحنهها تحسینبرانگیز است. طراحی محیط و لوکیشنها و هماهنگی اتفاقاتی که در پسزمینه بصری فیلم در حال روی دادن است، با جزییات هرچه بیشتر انجام شده است. بارزترین نمونه این پدیده در سکانسی دیده میشود که Baby بعد از اولین سرقت در خیابانها قدم میزند و از وجود خود و موزیکش لذت میبرد! اما هرچقدر که بتوان دکوپاژ Baby Driver را تحسین کرد، باید از روایت داستان فیلم و فراز و نشیب دائمی آن گلهمند بود.
مشکل بزرگ و غیرقابلانکار این فیلم که در اکثر موارد قابلتوجه کار خود را به خوبی انجام میدهد، تغییر ناخوشایند لحن در سراسر ۲ ساعتی است که به تماشای آن مینشینید. در واقع Baby Driver کیفیت خود را در تمام سکانسها حفظ نمیکند، به طوری که حتی گاهی ممکن است فکر کنید بعضی صحنهها از یک فیلم متفاوت هستند. این موضوع دقیقا در مورد نقشآفرینی بازیگران فیلم نیز صدق میکند. بخصوص شخصیت دبورا که معشوقه شخصیت اصلی محسوب میشود، در عملکرد خود بسیار متغیر و بیثبات است. لیلی جیمز در صحنهای قابلباور است و در صحنهای دیگر پلاستیکی بازی میکند. البته شاید تا حدودی بتوان این مسئله را گردن دیالوگهایی انداخت که برای این شخصیت اختصاص داده شده است؛ دیالوگهایی که صرفاً در پی تایید شخصیت و رفتار Baby چیده شدهاند. دبورا در تمام فیلم دقیقاً حرفهایی میزند که به مزاق شخصیت اصلی ما خوش بیاید تا عاشق او شود.
در پی این، باید به شخصیتپردازی نسبتاً سطحی و تکامل ناقص بعضی از شخصیتهای فیلم اشاره کرد. در ۳۰ دقیقه پایانی، اکثر شخصیتها کاملا غیرمنتظره رفتار میکنند و این غیرمنتظره بودن نه تنها برای غافلگیرکردن مخاطب نیست، بلکه شخصیتپردازی آنها را تا قبل از این ۳۰ دقیقه زیرسوال میبرد. مثلا Doc با بازی کوین اسپیسی در تمام فیلم در نقش یک جنایتکار نابغه و بیرحم و حساس ظاهر میشود که هیچچیز برایش جز به انجام رساندن عملیاتها مهم نیست. حتی این مسئله را میتوان در حالتهای صورتی که کوین اسپیسی به خود میگیرد مشاهده کرد. همه این ویژگیهای شخصیتی داک بدون ایجاد پیش زمینه قابل پذیرش در نتیجهگیری ضعیف ادگار رایت از داستانپردازی ۲ ساعته خود، زیر سوال میروند.
یکی دیگر از ضعفهای شخصیتی دبورا در همان سکانسهای پایانی فیلم ظاهر میشود. یک پیشخدمت معصوم که عاشق موسیقی است و در تمام فیلم شخصیتی دلفریب دارد ناگهان تبدیل به خفنترین و تهدیدآمیزترین بازیکن میدان میشود و بدون پرسیدن کوچکترین سوالی بیبی را همراهی میکند. این جنبه غیرمنطقی شخصیت تا جایی جلو میرود که خود بیبی مخالف فرار کردن از قانون است اما دبورا پیشقدم همه چیزهایی میشود که بیبی تلاش میکرد او را از آنها دور نگه دارد. این مانند موضوعی است که در بالا گفته شد؛ حرفها و اعمال دبورا باز هم در جهت همراهی کردن با کرکتر اصلی است و استقلال شخصیتی را از او میگیرد.
این موضوع که شخصیتها در رفتار و گفتار خود استقلال ندارند تا حدی نمود پیدا میکند که با خود میگویید شاید شخصیت اصلی از بیماری اسکیزوفرنی رنج میبرد و تمام این ماجراها و شخصیتها پرداخته تصور او هستند تا با اتفاقات تراژیک دوران کودکی خود روبهرو شود! اما موضوع این نیست. ادگار رایت به اندازهای که تمرکز خود را خرج تصویر و مصورسازی ماجرایی جنایی و آغشته به طنز و موسیقی کرده به منطق شخصیتپردازی و روایت داستانی توجه نداشته است.
اما در نهایت اگر بتوانید از این موارد ریز و درشت چشمپوشی کنید، Baby Driver فیلمی جذاب و تجربه سینمایی لذتبخشی است. در اینکه این فیلم بسیار خوشساخت است شکی نیست. نوآوری و ویژگی منحصر به فرد آن در بخش موسیقی همچنان قابل ستایش است و سکانسهایی که خود را با این موسیقی همراه میکنند به بهترین شکل فیلمبرداری و تدوین شدهاند. نقشآفرینی انسل الگورت به عنوان بیبی شایان تحسین است و جان هم (John Hamm) نیز به عنوان شخصیت بادی بازی فوقالعادهای از خود بجا گذاشته است. کوین اسپیسی به اقتضای شخصیت خود حضور قابلتوجهی در فیلم دارد، اما این حضور در حدی نیست که بازی شاهکاری – با توجه به سابقهاش – از او استخراج شود.
Baby Driver مسلما از برترین فیلمهای ژانر خود در سالهای اخیر و اثری پر فراز و نشیب است. نکات مثبت آن بسیار بیشتر از ضعفها خودنمایی میکنند اما این ضعفها هم به اندازهای کوچک نیستند که نادیده گرفته شوند. تماشای این فیلم به علاقهمندان سبک طنز و یا اکشن و هیجانی و البته عاشقان و وابستگان موسیقی در زندگی پیشنهاد میشود.