با فیلم Blade Runner 2049 دنی ویلنوو نشان میدهد که یکی از بازیکنان مهم ژانر علمی-تخیلی در دنیای سینما است. با نقد و بررسی این فیلم در گیمان همراه شوید.
دنی ویلنوو این روزها از بهترین و قابلاعتمادترین کارگردانهای سینما به حساب میآید. او اولین بار با کارگردانی فیلم Sicario توجه همه را به سوی خود جلب کرد و سپس با شاهکار علمی-تخیلی سال گذشته یعنی Arrival نشان داد که وقتی پشت یک دوربین قرار میگیرد، کار خود را به خوبی بلد است! فیلم Blade Runner 2049 بعد از ۳۵ سال به عنوان دنباله اثر معروف Blade Runner چند ماه پیش اکران و به یکی از بحثبرانگیزترین فیلمهای سال تبدیل شد.
باید اعتراف کرد که Blade Runner 2049 فیلم موردانتظاری بود، چرا که علاوه بر منتقدین، همه مخاطبان در فضای مجازی دائما آن را ستایش میکردند و حتی عدهای به آن لقب بهترین فیلم علمی-تخیلی تاریخ را دادند. پس با فیلمی مواجه هستیم که توسط یکی از کارگردانهای کاربلد سینما و با نقشآفرینی افسانهای چون هریسون فورد و بازیگر توانمندی چون رایان گاسلینگ تولید شده است. پس اجازه دهید از همین اول خیالتان را راحت کنم؛ بله، Blade Runner 2049 اگر بهترین فیلم سال ۲۰۱۷ نباشد، باید در لیست ۵ فیلم برتر آن حضور پیدا کند. اما این فیلم جدید در هر نمای خود دنیایی از مفهوم و معنا را جای داده است و اگر بخواهیم با یک جمله ستایش از تحلیل آن دست بکشیم، واقعاً بیانصافی کردهایم!
۲۰۴۹ از آن فیلمهایی است که شما را با یک سفر سینمایی نسبتاً طولانی همراه میکند و به تدریج قدرت تعلیق خود را با نماهای دور و طولانی افزایش میدهد. پدیده جدیدی که در بسیاری از فیلمهای علمی-تخیلی دیده میشود، گذار سریع سکانسها در جهت ایجاد حس هیجان است (که معمولاً هم کارگردان در این کار شکست میخورد) اما ویلنوو دقیقاً مانند Arrival داستان خود را بدون هیچ عجلهای روایت میکند و به نماهای فیلم خود مانند یک نقاشی زیبا بها میدهد و میخواهد که آنها به واسطه صبرش به کمال برسند.
در فیلم Blade Runner 2049، هر نما در خدمت دنیایی از معنا و عمق قرار دارد
شکیبایی ویلنوو حتی در نقشآفرینی بازیگران فیلمش هم به چشم میخورد. جرد لتو در ۲۰۴۹ به عنوان شخصیت منفی اصلی داستان معرفی شده، اما حضور کمی دارد. او با همین حضور کم، چنان تکاملی به نقش خود میدهد که تنها میتوان او را تحسین نمود. در نهایت میبینیم که بهره بردن از استعداد بازیگری چون لتو به کارگردان و فیلمنامه او بازمیگردد و تفکر به اینکه دنیای دیسی این بازیگر بزرگ را در نقش جوکر قرار داد اما نتوانست از او استفاده کند، با دیدن عملکردش در Blade Runner موجبات تاسف خوردن همه مخاطبان و طرفداران لتو و البته جوکر را مهیا میکند.
در ارتباط با نقشآفرینی رایان گاسلینگ به عنوان شخصیت اصلی فیلم هم تنها میتوان گفت که امسال شایسته نامزد شدن در رشته بهترین بازیگر مرد بود و آکادمی اسکار باری دیگر نشان داد که نامتعادل و با جهتگیریهای خاص خود برگزار میشود. ۲۰۴۹ در قلب خود، جدالی برای انسانیت و تفسیری از معنای عشق واقعی به راه میاندازد. به همین خاطر، هر نمایی که در فیلم، به گاسلینگ اختصاص پیدا میکند، پژواک همین معانی عمیق است. مشخص نیست که به وجود آمدن چنین تعلیق ناباوری به خاطر تلاشهای کارگردان در صحنهسازی بوده و یا زحمت و غرق شدن گاسلینگ در نقش خود، اما به خوبی میدانم که این دستاورد بسیار قابلتحسین است و چیزی نیست که بتوانید این روزها در دیگر آثار سینمایی مشاهده کنید.
۲۰۴۹ فلسفههای عمیقی را در خود جای داده اما آنها را به مخاطب نمیخوراند. در واقع مسائلی که بیشتر حول شخصیت اصلی، یعنی K (رایان گاسلینگ) مطرح شده، در پسزمینه داستانی قرار دارند. البته کارگردان نمیخواهد فیلمش مبهم و یا بیش از اندازه پیچیده باشد و مخاطب تنها با کمی تفکر در روایت فیلم، این مفاهیم را درک خواهد کرد. در واقع Blade Runner 2049 حرفهای زیادی برای گفتن دارد اما کارگردان برای مهم جلوه دادن این مفاهیم فیلمش را تبدیل به اثری موعظهگر نکرده و همین رویکرد، این اثر را از کلیشهِ فیلمهای همسبکش نجات میدهد؛ فیلمهایی که انشایی بر ماشینی شدن جامعه انسانی و ترسیم دیستوپیایی هستند که مثلاً قرار است به ما درس داده و در مسیر رو به زوال انسانی تغییر ایجاد کنند. این فیلم به هیچوجه خود را در دام چنین روایتی نمیاندازد. ۲۰۴۹ خود را قاطی مسائل بزرگ مثل نبرد ستمگر و ستمدیده نکرده و در هسته خود، داستانی شخصی و عاشقانه دارد که در ژانر علمی-تخیلی و در محیطهای خیالانگیز با پرداختن به شخصیتهای سورئال روایت میشود. رابطه K با معشوقه کامپیوتری خود و ماجرای فرزند گمشده افسر ریک دکارد (که او را از فیلم قبلی به یاد داریم) به زیباترین شکل ممکن و با صبر و حوصلهای مثالزدنی زنده میشوند و به Blade Runner 2049 شکل و رسم میدهند.
Blade Runner 2049 از حیث فنی میتواند سرمشق نجات سینمایی باشد که اصل اساسی و عنصر کلیدی هنر هفتم را فراموش کرده است. البته در سینمای امسال فقط ویلنوو نبود که باری دیگر بر روی اهمیت جلوه و نما در روایت یک داستان در قالب فیلم سینمایی تاکید کرد و ما این موضوع را در فیلم جدید کریستوفر نولان یعنی Dunkirk هم مشاهده کردیم. ۲۰۴۹ در به تصویر کشیدن دنیای خود به قدری استادانه عمل میکند که در میان آرمانشهر کاذب آن و باقی دنیای ویرانشده (تصویر بالا) میتوان تطبیقی قدرتمند پیدا کرد که هر دو حکایت از مرگ انسانیت و رها کردن اصول قدیمی زندگی دارند.
با این حال تفاوت رویکرد و نگرش ویلنوو در این است که ۲۰۴۹ را فیلمی برای به نمایش کشیدن فردا نمیداند و خود هم در مصاحبههایش میگوید که این فیلم سعی دارد دنیای انسانی امروز را به تصویر بکشد. فیلم Blade Runner را در ابعاد عمیقتر میتوان مبالغهای در به تصویر کشیدن جنجالها و دغدغههای دنیای امروزی تصور کرد اما مسئلهای که آن را از دیگر فیلمهای همژانر و همفکر متمایز میکند این است که ۲۰۴۹ قرار نیست در مورد این مشکلات نگاه از بالا داشته یا به مخاطب دیکته بگوید.
در واقع Blade Runner 2049 حرفهای زیادی برای گفتن دارد اما کارگردان برای مهم جلوه دادن این مفاهیم فیلمش را تبدیل به اثری موعظهگر نکرده و همین رویکرد، این اثر را از کلیشهِ فیلمهای همسبکش نجات میدهد.
در نهایت فیلم Blade Runner 2049 نه فقط تجربهای فوقالعاده سینمایی و غنی برای غرق شدن در جادوی تصویر است، بلکه میتواند برای تمام فیلمسازان تازهکار سرمشقی بر اهمیت جلوه بصری در مدیوم خود باشد. این فیلم به جرأت شاهکاری سینمایی در ژانر علمی-تخیلی است که علی رغم فروش نه چندان راضیکننده در آینده به یکی از مهمترین آثار تاریخ سینما تبدیل خواهد شد.