فیلم Lady Bird یک درام اجتماعی پرمفهوم است، اما بیشتر در نحوه روایت خود در قالب یک فیلم سینمایی میدرخشد. با گیمان و نقد Lady Bird همراه شوید.
ژانر بلوغ اجتماعی (Coming-of-age) در مدیوم سینما همیشه به اقتضای مفاهیم دربرگیرنده خود خریدار دارد. البته نمیخواهم ادعا کنم که مانند بسیاری از فیلمهای سمپاتی دیگر – که این روزها سوار بر موج فرهنگی نو زیر بار ستایشهای آنچنانی قرار دارند و ممکن است لایق آن نباشند – این ژانر هم بیش از حد غلو شده است، بلکه اینگونه فیلمها با به تصویر کشیدن درد مشترک عده زیادی از مردم و زنده کردن خاطرههای آنها از دوران بلوغ و بزرگ شدن و مشکلاتی که در این مسیر با آن رو به رو بودهاند، حتی در میان مخاطب عام و بدعادت سینما هم از محبوبیت قابلتوجهی برخوردارند.
در عصر فعلی چهرههایی چون پتی جنکینز و گل گدوت با فیلم Wonder Woman خود بسیار مورد توجه این موج جدید فرهنگی هستند اما اگر کمی واقعگرایانهتر به این پدیده نگاه کنیم، اثری چون فیلم گرتا گرویگ (کارگردان Lady Bird) با نقشآفرینی سرشا رونان (کریستین/لیدی برد) از این حیث که تجلی درام واقعگرایانه است و مسائلی را مطرح میکند که میتوان به دنیای واقعی تعمیم داد، بسیار بیشتر از یک فیلم ابرقهرمانیِ خیالانگیز شایان تقدیر و ستایش است. به عبارتی دیگر، لیدی برد باید به عنوان یکی از معدود آثار هنری شناخته شود که فمینیسم را بدون ریا و درست به جلو سوق میدهد و شاید هم دلیلش این باشد که حرکتی سازمانیافته نیست و فیلمی مستقل به حساب میآید که با عشقِ کارگردان، نویسنده و دیگر عوامل آن خلق شده است.
لیدی برد یک درام خوشساخت است که از تماشای آن لذت خواهید برد، اما فیلم حرف تازهای برای گفتن ندارد و نمیتواند از کلیشههای گذشتهی غنی آثار همسبکش فاصله بگیرد. لیدی برد یا کریستین با بازی سرشا رونان دقیقا با همان دغدغههای هر جوان دیگری که توسط پدر و مادر خود درک نمیشود، دست و پنجه نرم میکند و تا پایان فیلم استقلال شخصیتی او به تکامل خود میرسد و همانطور که میتوان حدس زد، این تکامل شخصیتی مثل همیشه رسیدن به درک مقابل طرفین ماجرا است. با کمی دقت در داستان و روایت متوجه میشویم که Lady Bird هم دقیقاً همان حرفهایی را میزند که تاکنون صدها فیلم همسبک خود به آنها پرداختهاند.
لیدی برد در روایت خود بسیار منسجم عمل میکند و شخصیتپردازی عمیقی دارد.
از طرفی آن چیزی که به این مفاهیم کلیشهای ژانر بلوغ اجتماعی چاشنی متفاوت و خاصی میدهد بازی فوقالعادهِ سرشا رونان در نقش لیدی برد است. بازی او در نقش اصلی این فیلم به قدری عمیق و چندلایه است که به جرأت فراموش میکنید که در حال تماشای یک شخصیت خیالی هستید. حتی جای تعجب ندارد اگر خود سرشا رونان در حین پروسه فیلمبرداری فراموش کرده باشد که در حقیقت لیدی برد نیست! نقشآفرینی او به قدری پرقدرت و تاثیرگذار است که بیش از محیط حومهشهریِ فوقالعاده زیبای فیلم مخاطبان را در تعلیق قرار میدهد و آنها را در این دنیای دراماتیک غرق میکند.
مسائلی که فیلم لیدی برد به آنها میپردازد، منحصربهفرد نیست و پیامهای آن به تمام جوانان تعلق دارد. فیلم حتی در پردازش شخصیتهای خود، شما را با پدیدههای خاص یا غیرطبیعی (که در نوع خود جذابیت روایی دارند) روبهرو نمیکند و در نتیجه این امر هر شخصی، از جوان گرفته تا پیر، میتواند با این شخصیتها و داستانی که در آن قرار دارند همذاتپنداری کند. مثال بارز این قضیه شخصیت مادر کریستین با بازی بسیار خوب لاری میتکالف است که دغدغههای هر مادری را در مسئولیتپذیری به تصویر میکشد.
شاید اگر روایت داستان را از این منظر ببینیم نگاه منفیتری نسبت به Lady Bird پیدا کنیم اما هدف این تحلیل اصلا چنین چیزی نیست. باید تاکید داشت که با کنار هم قرار گرفتن همه این عناصر است که Lady Bird به یک شاهکار سینمایی تبدیل میشود. در این فیلم، هدف نوآوری نیست، بلکه یادآوری مسائلی است که به سادگی از آنها عبور میکنیم و یا حتی پرداختن به مفاهیمی که به نظر میرسد هرگز تکراری یا قدیمی نمیشوند!
عدهای از مخاطبان فکر میکنند که جنبشهای فعال فمینیستی حاضر در مدیومهای هنری Lady Bird را در مرکز توجه قرار دادهاند. دقیقاً مانند Wonder Woman ما با اثری مواجه هستیم که توسط یک نویسنده و کارگردان زن ساخته شده و بازیگر نقش اصلی آن هم مونث است، اما اگر صرفاً موفقیت هنری لیدی برد را به جنبشهای حقوق زنان تعمیم بدهیم، واقعا در حق این فیلم کملطفی کردهایم. گرتا گرویگ به عنوان کارگردان این فیلم درست مانند تمام کارگردانهای مطرح و برتر امسال چون نولان، دلتورو، اسپیلبرگ و اندرسون لایق ستایش و تحسینهایی است که دریافت میکند، زیرا فیلمی فوقالعاده منسجم ساخته که از تمام چارچوبهای یک اثر حرفهای با روایت غنی پیروی میکند.
در این فیلم، هدف نوآوری نیست، بلکه یادآوری مسائلی است که به سادگی از آنها عبور میکنیم.
یکی از معدود مسائل آزاردهنده در مورد فیلم نحوه به پایان رسیدن آن است که سزاوار این شخصیتهای عمیق خلقشده نیست. لیدی برد به رویای خود میرسد و در نهایت میبیند که این چیزی نیست که واقعا به دنبال آن بوده و به طور معجزهآسایی چشمهایش باز میشود و بالاخره مادر خود را درک میکند! پردازش عمیق این شخصیتها در مدت زمان بسیار کوتاه (۹۰ دقیقه) فیلم بسیار قابل تحسین است و مهارت مثالزدنی گرتا گرویک را به نمایش میگذارد، اما از طرفی این وقت بسیار کم فرصت کافی برای پایانبندی مناسب و درخور داستان در اختیار فیلم قرار نمیدهد و شاید آنطور که باید آن ضربه نهاییِ تاثیرگذاری را به مخاطب وارد نکند.
با اینکه ممکن است لیدی برد جدا از جهالتهای مرسوم دوران جوانی حرف قابلتوجه دیگری در خود نداشته باشد، اما درامی بسیار عمیق و سرگرمکننده با شخصیتهای جذاب و قدرتمند و فیلمی بسیار خوشساخت است و کنار هم قرار گرفتن همه این نکات مثبت آن را به یکی از برترین آثار سینمایی سال ۲۰۱۷ تبدیل میکند. اگر بدون انتظار بسیار زیاد به تماشای این فیلم بنشینید، لیدی برد شما را نا امید نخواهد کرد.