نابودی (Annihilation) اثری است بدون ادعا که در کنار سرگرمکننده بودنش، از مشکلات عدیدهای رنج میبرد که شاید بد نباشد بدانید. با گیمان همراه باشید.
الکس گارلند، نویسنده و کارگردان جویای نامِ بریتانیایی توانست در اولین اثر خودش (Ex Machina) اسکار را تصاحب کند و در عین حال در نگاه عام یک اثر دوستداشتنی و موفق باشد. وی در سالی که گذشت توانست با بودجهای نزدیک به ۴۰ میلیون دلار و با حمایت پارامونت پیکچرز، فیلم بلند دومش را کارگردانی کند. اثری که با صرف هزینه و تلاش بیشتر نتوانست در گیشه چندان موفق باشد؛ در حالیکه اکس ماکینا با هزینهای نزدیک به ۱۵ میلیون دلار توانست سودی بالغ بر ده میلیون برای کمپانی داشته باشد. چرا این اتفاق رخ داد؟ گارلند کجای کار را اشتباه رفت که نتوانست موفقتر از گذشته عمل کند؟
شاید سر منشا اشکالات فیلم Annihilation را بتوان در فیلمنامهاش بدانیم که به شدت از عدم یک فضاسازی مناسب و اتمسفر رازآلود رنج میبرد. فیلم در ژانر ترس و وحشت طبقهبندی نمیشود و با این حال هر از گاهی، المانهایی از آثار اکران شده موفق در این سبک (به خصوص سری فیلمهای Alien) را میتوانید به وضوح در این فیلم درک کنید. چرا و به چه علت؟ نمیدانیم. فیلمنامه در ابتدای امر گنگ و ابهامبرانگیز است و در انتها نیز همین روند پا برجا خواهد بود. چرا و به چه علت؟ هنوز نمیدانیم! و اینگونه شد که در فیلمنامهای که معلوم نیست از چه اتمسفری بهره میبرد و در عین حال نه سری دارد و نه ته، باید لذت ببریم. نمیگوییم Annihilation از وجود یک فیلمنامهی افتضاح و بیمنطق رنج میبرد؛ نه! فیلمنامهی این اثر توانسته هیجان کافی را در پی داشته باشد ولی در عین حال از حفرات داستانی متعددی رنج میبرد و اگر بخواهیم ماجرای این فیلم را شفاف و دقیق برای فرد دیگری توضیح بدهیم، از انجام این کار باز خواهیم ماند؛ چون اطلاعات دقیقی از حوادث پیش آمده نداریم و از پاسخ به مهمترین سوالات درمانده خواهیم بود! روندی که در اکس ماکینا نیز وجود داشته ولی در انتهای امر، سیلی از افشاسازیها به راه میفتد و به همین سبب، مخاطب از پیچشهای داستانی لذت میبرد و با لبخندی از رضایت، سینما را ترک میکند. Annihilation با شما کاری میکند که پس از دو ساعت تماشای فیلم و مشاهدهی تیتراژ پایانی، این حس ندامت و پشیمانی مثل خوره به جانتان میفتد و شاید شما هم مدام از خودتان سوال میکنید که چرا و به چه علت به پای فیلم نشستید؟

از سکانسهای جالب فیلم
Annihilation قصهای میبافد که میتوانست علمیتر باشد و نه فقط تخیلی. قصهی فیلم تنها ادعایی دارد بر علم ژنتیک و بیولوژی ولی اجازه دهید خیالتان را راحت کنم. قصهی این فیلم صرفا تخیلی است
از نیمهی دوم فیلم به بعد میتوانیم رگههایی از فلسفه را نیز در قصه درک کنیم ولی این طرز تفکر، بسیار سطحی و گذرا در قصه گنجانده شد. مثل این میماند شما از عطری به شدت خوشبو استفاده میکنید ولی «بوی» این عطر خیلی راحت و «به آسانی» از بین میرود. تعبیری منطقی برای تزریقِ بار فلسفی در فیلم Annihilation که قادر نیست از این بابت ما را تحت تاثیر قرار دهد! مگر میشود Inception نولان را ببینیم و از قصهی فوقالعاده پیچیده و فلسفی آن صحبت نکنیم؟ چرا فیلمنامه این اثر توانسته پس از گذشت این همه سال ماندگار باشد؟ چون از همان بدو شروع قصه تا پایان، مفاهیم ضمنی خودش را تکرار میکند. متاسفانه Annihilation صرفا با چند دیالوگ معمولی و چند مدیوم شات در انتها میخواهد بار فلسفی را به صورت مخاطبش بکوباند که در این امر به شدت ضعیف عمل کرده است. مفهوم، مضمون و همچنین بار فلسفی این مسئله که شاید در کالبد انسان، هویت دیگری وجود داشته باشد میتوانست به مراتب بهتر نشان داده شود. هزار و یک مسئله میتوانست به شیوهی بهتر و تاثیرگذارتر در این فیلم تعبیه شود که گارلند سادهترین شکل ممکن را در نظر میگیرد و میخواهد صرفا با سادهگویی در کنار ابهامهای بسیار زیاد، از Annihilation یک اثر قابل تامل و همچنین قابل بحث بسازد ولی اینکه در این امر موفق بوده را باید مخاطبی که تا پایان قصه به پای فیلم نشسته بیان کند.

یک گروه چند نفره روانهی ناکجا آباد میشوند. سناریوی نامآشنایی که همه میدانیم در انتها چه سرنوشتی در انتظار این گروه خواهد بود!
اقتباس از رمانی به همین نام
بد نیست بدانیم که ماجرای فیلم بر اساس رمانی سه جلدی به قلم جف وندرمیر (Jeff VanderMeer) تهیه شد. رمان بر اساس نظرات خوانندگان و منتقدین چنگی به دل نمیزند و در وبسایت معتبر گودریدز، نمره ۳.۶۵ از ۵ را از سوی کاربران دریافت کرده است. بر اساس روند داستان، باید منتظر ساخته شدن دو نسخه دیگر از این ماجرا بمانیم. آیا حفرههای داستانی در نسخههای بعدی مرتفع خواهد شد؟
Annihilation هر چه که نباشد، ریتم و ضربآهنگ خوبی دارد و تقریبا میتواند هر مخاطبی را فارغ از سن و سال و نگرشش، هیجانزده و به خود جذب کند.
جواب خوشبختانه یا متاسفانه بله هست! Annihilation هر چه که نباشد، ریتم و ضربآهنگ خوبی دارد و تقریبا میتواند هر مخاطبی را فارغ از سن و سال و نگرشش، هیجانزده و به خود جذب کند. میتوانیم از مشکلات عدیدهای فیلمنامه چشمپوشی کنیم و سرگرمِ حدس و پیشبینی دربارهی معمای قصه شویم. درست است که پایان کمرمقی برای این ماجرا در نظر گرفته شده ولی تقابل میان شخصیتها در واپسین لحظات نیز دیدنی است. هر چند شما میمانید و کوه عظیمی از سوالات بیجواب که قرار نیست کارگردان این اثر، پاسخی مستقیم به خوردتان بدهد!
Annihilation مخلوطی است از هر سبکی در دنیای سینمایی و گارلند برای موفقیت و محبوبیت اثر دومش به شدت سعی میکند تا از هر ژانر، المانهای بارز و به خصوصی را در این فیلم استفاده کند و این وام گرفتن از المانهای مختلف نتوانست این فیلم را همانند اکس ماکینا به یک اثر ماندگار تعریف کند. گارلند هنوز جای کار زیادی دارد تا اثری علمی تخیلی قوی با مضمونی ناب در حد و اندازهی آثار موفقی همچون ریدلی اسکات بسازد. با این حال، علی رغم تمام مشکلات عدیدهای که این فیلم از آن رنج میبرد، میتوان این فیلم را تماشا کرد؛ فقط اگر خودتان را یک هوادار درجهی یک ژانر عملی-تخیلی میدانید!